رفیق شفیق

رفیق شفیق

لیکن رفیق
بر همه چیز مقدم است ...
دنیا خوش است و
مال عزیز است و
تن شریف ...

شیخ شیراز-سعدی

** این جا مامن دیجیتالی من است ، قصد وب نویسی و بالابردن بازدیدکننده ها رو ندارم ،صرفا یه جایی هست که وقایع روزانه ام و حس و حال روز های عمرم رو می نویسم .
و دیگر هیچ.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۵۶
بی نشان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ شهریور ۹۸ ، ۰۳:۴۸
بی نشان
هوالمحبوب
امروز 4شنبه 3.مردادماه .97
الان ساعت 11:10 شبه . وای آرزومه دیگه این پایان نامه تموم بشه به زندگی عادی برگردم . وای اون قده دلم میخواد که نگو . کلیییییی .
از فکرشم تو دلم قند آب می کنند . دلم میخواد زودی بگذره این روزهای آخری ،خیالم راحت بشه و تامام !
حسین رفته روی تخت دراز کشیده منم این جا پای لپ تاپ آهنگ :
دیوونه جان بابک جهان بخش گذاشتم . به خودم قول داده بودم یه چند صفحه دیگه از پایان نامه بنویسم ولی اصلا حس ش نیست . داشتم رمان دالان بهشت میخوندم به تشویق عمه زینب و به یاد اون موقع ها یه بنده خدایی اومد حال مون رو گرفت و پاک ش کرد ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۲۰
بی نشان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۱۳
بی نشان
هوالمحبوب
امروز 5شنبه 31.تیرماه .97
چند شبی است همراه مادر جون ابراهیمی که بیمارستان بستری شدن میام و میمونم . چقدر این جا زمان کش میاد و طولانی به نظر میرسه . دارم میمیرم انگار کوهی از غم روی دلم مونده .
الان که مادرجون رو میبینم یاد زمان مریضی مامان جونم میفتم و حساس میکنم چه دختر بدی بودم که اصلا یادم نمیاد همراه مامان توی راه رو های بیمارستان راه رفته باشم تا یه خرده خوب بشه. یا این که مثل یه غریبه اون روزها رو یادمه نه مثل دختری که مادرش مریضه و غم عالم رو دلشه . یا حتی یادم نمیاد و نمیدونستم که مامان موقع پریودی این قدر حالش بد بود و اون روزها برای من مثل تمام روزهای دیگه بوده وحتی یادم نمیاد توی این روزها ظرف شسته باشم و کمک مامان غذا درست کرده باشم ...
وای کلا حالم خیلی خوش نیست شب های بیداری و استرس امتحان و پایان نامه و بیمارستان و یک ماه روزه داری و با وجود چندین روز تعطیلی بحث های بیخودی ....
وای دلم داره می پوسه ...
یا امام رضا دلم برات یه ذره شده . وای دلم یه ذره شده ...
گاهی دلم میخواد برم توی غار تنهایی و خودم باشم وخودم . بی حسین . بی نازنین متاهل . بی این تبعید شدگی .بی فکر مریضی بابا و دست مامان و عباسی از خدا بی خبر و هانی و تمام دلنگرانی های این دنیای فانی...
من دلم امام رضا میخواد ...
وای خدا من دلم امام رضا میخواد ...
دلم برای علی وکوثر و هانی و مامان جونم و بابا جونم یه ذره شده . دلم برای عمه ها و مامان بزرگ اینا یه ذره شده .چقدر سخته تمام روزت رو با خانواده ای بگذرونی که هم خانوادتن و هم خانواده ت نیستن و هر بار که میبینی شون بیش تر دلتنگ خانواده خودت میشی . بابا میدونی چقدر وقت ندیدم شون ...
وای دارم توی چهار دیوار این بیمارستان و وسط این مریضا و با اشکی که به طور نگه ش داشتم و داره از بینی م میاد پایین خفه میشم ...
رها کنم ...
درد که نوشتن ندارد
2:47 شب
من و این حجم تنهایی و چهاردیوار بیمارستان دنا
دلم حرم میخواد ،کبوترا ، شب زنده داری ها و پرسه زدن زیر آسمون حرم ...
دلم پوسید توی این شهر بی در و پیکر و وسط این همه گرفتاری وروز مرگی و...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۷ ، ۰۲:۴۹
بی نشان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۴۵
بی نشان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۶ آذر ۹۶ ، ۱۱:۱۵
بی نشان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۵ شهریور ۹۶ ، ۰۶:۴۴
بی نشان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۲:۵۳
بی نشان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۰۹
بی نشان