هوالمحبوب
خیلی وقته می نویسم . از همون بچگی بااولین دفتر خاطراتی که از مادرم عیدی گرفتم .الان وقتی میخونمشون کلی روحم شاد میشه .جملات بی سر و ته و با هزارفعل و گاهی گزارش لحظه به لحظه .
چه به چشم بر هم زدنی عمرمون رو به باد دادیم ...
از وقتی یادم میاد دفتر خاطراتم مونس تمام لحظه های من بود .لحظه های خوشحالیم ، لحظه های ناراحتی و لحظه هایی که حتی حوصله خودم رو نداشتم .
ولی از یه جایی بی هوا و به ناچار خاطراتم دیجیتالی شد و این جا دومین مامن دیجیتالیه من است ...
به جایی رسیدم که دلم خاص دوباره نقطه بذارم و فصل جدیدی شروع کنم .
الان یک فروند دانشجو هستم .توی یکی از بهترین دانشگاه ها و ساکن دوست داشتنی شهر وطنم ...
یک شنبه 5.مهرماه .1394
خیلی وقته می نویسم . از همون بچگی بااولین دفتر خاطراتی که از مادرم عیدی گرفتم .الان وقتی میخونمشون کلی روحم شاد میشه .جملات بی سر و ته و با هزارفعل و گاهی گزارش لحظه به لحظه .
چه به چشم بر هم زدنی عمرمون رو به باد دادیم ...
از وقتی یادم میاد دفتر خاطراتم مونس تمام لحظه های من بود .لحظه های خوشحالیم ، لحظه های ناراحتی و لحظه هایی که حتی حوصله خودم رو نداشتم .
ولی از یه جایی بی هوا و به ناچار خاطراتم دیجیتالی شد و این جا دومین مامن دیجیتالیه من است ...
به جایی رسیدم که دلم خاص دوباره نقطه بذارم و فصل جدیدی شروع کنم .
الان یک فروند دانشجو هستم .توی یکی از بهترین دانشگاه ها و ساکن دوست داشتنی شهر وطنم ...
یک شنبه 5.مهرماه .1394