چهارم.
سه شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۱ ب.ظ
هوالمحبوب
امروز 3شنبه 28.مهرماه .94
امروز روز 6ام محرمه و این چند روز اون قدر درگیر درس ها و کارهای دانشگاه بودم که فرصتی برای مراسم رفتن نداشتم ؛شایدم چون از منبر هرسال محرومم و جایی که مراسمش رو دوس دارم نمی تونم برم این رو بهونه کردم...ولی به دلم قول دادم امروز که برای کار روی پروژه مون میرم خوابگاه پیش دوستم برم مراسم دانشگاه .
میدونی من مراسم های دانشکاه رو خیلی دوس دارم و سالیان درازه که پا منبری اونجا به حساب میام ولی به دلایلی دلم نمی خواد اون جا برم.
نمی دونم چه حکمتی هست که هروقت به چیزی انس میگیرم اتفاقی میفته که مجبور میشم دل بکنم .
پی نوشت : این متن رو دیروز که کلی دلم گرفته بود نوشته ولی وسط ش مجبور شدم دیگه برم سمت دانشگاه و نصفه مونده ... دلم خواست همین جوری نصفه بذارمش این جا؛ به رسم یاد گار از روز 6 محرم امسال.
یا حسین
۹۴/۰۷/۲۸