متوسط بودن یا نبودن مساله این است ...
هوالمحبوب
امروز یک شنبه 13.دی ماه .94
این هفته و هفته آینده یکی از سنگین ترین هفته های ترمه .خدایا اگ این ترم به خیر و خوشی تموم بشه دیگه فعلا!!! هیچی ازت نمی خوام ...
...
چرا این همه برام تصوری که مردم ازم دارن مهمه و بهش اهمیت میدم آخه ؟!!الان که فکرش رو میکنم شاید اگ اهمیت این موضوع برام کم میشد خیلی وقتا زندگی برام راحت تر بود .چقدر متوسط بودن سخته ، نه تنها برای من بلکه برای خیلی ها ...
از نظر چهره ، از نظر خانوادگی ، از نظر مالی ، از نظر درسی ...
می دونی هر کدوم از این ها به آدم حس رضایت میده و درصد رضایت مندی که از خودش داره رو بالا میبره ولی امروز که فکرش رو میکردم توی خوشبختی آدم شاید هیچ تاثیری نداشته باشه . داشتم فکر میکردم من یه زمانی شاگرد اول مدرسه بودم و همه من رو میشناختن ،توی مقطع بعدی من شاگرد متوسط بودم و یه عده دیگه شاگرد زرنگ .الان بعد 7-8 سال گذشتن از اون دوره ها چی شد؟
وقتی برام مهم نباشه بقیه پشت سرم از خنگ بودنم بگن و سوال هایی رو که میپرسم برای بقیه واضحات باشه یا اصن وقتی استاد سرکلاس ضایت میکنه و باعث خنده کلاس میشه اگ برام مهم نبود دیگه نه استرس درسی بود و نه سوال پرسیدن...(بگما الان این جوری نیستم و چون همه فک میکنن درسم خوبه کار سخته)
چرا آدم دلش میخواد خیلی خوب باشه و خوب به نظر بیاد.چرا قبول متوسط بودن برامون این همه سخته و شاید همه ی این آرایش ها و عمل های زیبایی برای همین باشه که تو از بقیه خیلی بهتر باشی ... یه سر و گردن بالاتر باشی .
اعتراف به متوسط بودن سخته ...
نگاه که میکنم میبینم اونجایی که اصلا فکر مردم برات مهم نیست چه آرامشی داری ... وقتی میریم سفر ...
نگا، مقبولیت و محبوبیت احساس رضایت میاره ، این که تو درست بهتر باشه ، این که تو چهره ت خاص تر باشه ، این که وضع مالی تون بهتر باشه... هرچی فکرش میکنم میبینم چقدر متوسط بودن و پذیرشش از خوب بودن سخت تره ... و باعث میشه حرف و فکر مردم برات مهم نباشه ...
می دونی واقعیتش اینه که رضایت از خود ، رضایت از زندگی و شاد بدون خیلی ربطی به این ملاک ها نداره ...ربطی به خاص بودنت نداره...
مثلا دیدی یکی ازدواج میکنه و طرفش اون قدر همه چیز تمومه که همه افسوس می خورن و آه میکشن و بعد میبینی کسی که الان باید خیلی راضی باشه و همون رضایت از زندگی رو به خاطر خاص بودن ازدواجش داشته باشه اصلا نداره و روزی هزار بار آرزو می کنه طرفش هیچ کدوم از این ها رو نداشت ولی باهم شاد بودن ...
اصن خودمن، شاید اون موقع هایی که یه رشته عادی داشتم و باایده آل هام کلی فاصله داشت خیلی راضی تر بودم تا الان که همه آفرین و ماشاالله میگن و دقیقا وسط رشته دوست داشتنیم هستم ولی فشار کارها و نمره های شاهکار و ...
کی بدش میاد یه حرف که میزنه شونصد نفر تاثیر بگیرن و شونصد نفر دیگه
بیان لایک کنن و وبلاگ اش آمار میلیونی داشته باشه و قلم ش خاص باشه ؟؟؟
ولی میشه همه این جوری باشن ؟ حس خوبیه نه ؟؟ ولی امان از قبول متوسط بودن
...